ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

نمایشگاه کتاب

در خانه باز شد. ما گفتیم حالا ما باید وارد شویم و منتظر باشیم تا امام بیاید. وارد که شدیم، دیدیم آن مردی که جهان را تکان داده، انتظار دیدار یک مادر شهید را می‌کشد. دست‌هایش را پشتش گرفته و قدم می‌زند.
نزدیک به دوسال از فعالیت تلویزیون اینترنتی کتاب می‌گذرد. شبکه‌ای که با شعار خردورزی و دانایی در بستر تلوبیون کار خود را آغاز کرد.
شوخی‌های ما با هم خیلی زود شروع شد. یکی از شوخی‌هایمان بوسیدن دست او بود. وقتی که حواسش نبود یا اگر من حواسم نبود، از پشت می‌آمد و دستم را یکهو می‌گرفت و سعی می‌کرد ببوسد...
هنوز عرق می‌کردیم. هنوز با یک شورت شبیه مجسمه‌های گلی می‌شدیم، اما کمتر احساس خفگی می‌کردیم. نزدیک ظهر، موتور برق خاموش شد و دیگر هوایی نبود. هیچ‌کدام نمی‌دانستیم چه خبر شده.
یکی از جانبازان اسکیزوفرنی شدید است که برایش 5 زده‌اند. او 50 هزار تومان به نانوایی بدهکار است و تحت پوشش کمیته امداد قرار دارد. همسر جانباز دیگر در خانه مردم کار می‌کند. اصلاً مشهد را ندیده!
دیدیم نمی‌شود با وجود این گاو و حمله‌هایش عملیات انجام داد. ناگهان احمدی پرید و شاخش را گرفت. یک دستش را به گردن حیوان انداخت و دیگر رهایش نکرد. حالا گاو بود که در دستان احمدی گرفتار شده بود...
بغداد مانند شهر ارواح شده است. بیشتر سکنه شش و نیم میلیون نفری آن مستأصل در خانه‌هایشان زندانی‌اند و واضح است که مجبور می‌شوند بالاخره به کارهای مخاطره‌آمیز دست بزنند.
در روز دوم من کتاب را به نصفه رساندم و از نظر خودم برگشتم. بعد از افطار به همسر جان گفتم: «من اشتباه کردم. نخونیش بهتره!» با تعجب گفت: «وا! براچی؟» گفتم: «آخه ذهنت رو درگیر می‌کنه. وللش!»
شهدای بلیک هم مثل شهدای بیروت داخل ساختمان‌اند و از این جهت وضعشان از شهدای ما بهتر است. چرخی بین عکس‌ها می‌زنم. فادیا شهید احسان اللقیس را معرفی می‌کنند که طهرانی مقدم لبنان بوده و...
نقل قول‌هایی که در ارتباط با برادر متوسلیان از آقایان فرمانده لشکر 28 تا به پایین می‌شنیدم، عمدتاً حول این بود که او آدمی خشن، جدی و عصبی است که رعایت احترام سلسله مراتب فرماندهی را نمی‌کند...
پیشخوان